ابلیس و فرعون
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد.ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه.ابلیس به ل...
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد.ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه.ابلیس به ل...
روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد.شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آن...
خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند: ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد.یکی از آنها گفت: نام همش...
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم. ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم....
ادیسون در سنبن پیری پس از اختراع چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که در ساختمان بزرگی قرارداشت، هزینه ...
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.میگویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.وقتی نزدیک...
آنانکه پرنده صلح را ،به قلب حصار تبعید کردند .از سنگ ریزه های معبدی ویرانخدایی ساختند ،به نام سرنوشت .****ابوالقاسم کریمیتهران-ورامین
بَربَر وارجنگل را فتح میکنندُدر شادی های بی رحم خویشانقراض را می رقصندآنانسرچشمه مرگندُقلبشان پناهگاه ترسو من در شگفتم که چرازاییدنشان راتاریخ،تکرار میکند**********اب...
***1پیش خوبانم اعتبارم نیستجنس ارزان خریده را مانم2بباد رفت امیدی که داشتم از خلقفریب بود فروغی که از سراب دمید3غبار تربت ما بوی گل دهد گوییکه جای لاله ازین خاک مشک ناب ...
****اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهامخارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام*من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویشاز دیگران حدیث جوانی شنیدهام*موی سپید را فلکم رایگان نداداین رشته ر...
زماني که استالین فوت کرد، خروشچف جانشین او، در کنگره حزب کمونیست شروع به باز گویی جنایات استالین کرد.همه حاضرین تعجب کرده بودند که چگونه یک رهبر، از رهبر پیشین اینچن...
پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند!ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید:بهت گفته باشم، تو هیچی نمی شی، هیچی!مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت،آب ده...
شغالی مرغی از خانه پیر زنی دزدید. پیر زن در عقب او نفرین کنان فریاد می کرد: ای وای! مرغ دو منی مرا شغال برد.شغال از این مبالغه سخت در غضب شد و از غایت تعجّب و غضب به پیر زن...
به این 2 داستان توجه کنید:داستان اول:روزی در دفتر یك وكیل نشسته بودم كه با بزرگترین سارق حرفه ای آشنا شدم؛ ازاو پرسیدم: چگونه به اینجا رسیدی؟با تبسمی گفت: سببش مادرم بو...
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟»ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓ...
پادشاهی در قصر خود سگی تربیت شده ای برای ازبین بردن مخالفان در قفس داشت که بسیار خشن بود. اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد ماموران آن شخص را جلو سگ می انداخت و سگ او ر...
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می آید، از هر میوه ای که دوست دارند بریزند و ب...
روزی شخصی در کوچه ای می گذشت، ناگهان غلامی را دید. از اینکه چشم بر زمین دوخته خوشحال شد و قصد خریدنش را کرد. از او پرسید می توانم تو را به غلامی برگزینم؟گفت:آری.گفت: نام...
این کارها از او بر نمی آمد. یاد حرف مادرش افتاد كه می گفت: پسرم، لقمه حرام شگون ندارد. روزی را خدا می رساند.زن از گارگاه بیرون آمد. پشت به خیابان چادر را روی سرش جمع و جور...
شیطان را دیدم نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمی داشت ...گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند.شیطان گفت: خود را با...
در یك جنگل سرسبز، شیر قدرتمندی سلطنت می كرد كه یك روباه و گرگ هم، خدمتگزارش بودند. روزی از روزها تصمیم گرفت؛ برای شكار به كوه و دشت برود پس خدمتگزارانش را صدا زد و هر س...
یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود.من از مدرسه به خانه بر می گشتم كه یكی از بچه های كلاس را دیدم. اسمش مارك بود و انگار همه ی كتابهایش را با خود به خانه می برد.با خودم گف...
تو دستشویی پارک بودم که دیدم یکی داره در میزنه.بعد از 10 ثانیه گفت: سلام چطوری؟منم خجالت زده گفتم: خوبم مرسی!گفت: چیکار می کنی؟گفتم: آدم اینجا چیکار میکنه؟دوباره گفت: می...
یه روز صبح یه مریض به دكتر جراح مراجعه میكنه و از كمر درد شدید شكایت میكنه.دكتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، بگو ببینم واسه چی دچاركمر درد شدی؟مریض پاسخ میده: من برای...