پيدا بكن يك آدمِ آدم تری را
و شانه های محكم و محكم تری را
آقای خوبی كه دلش سنگی نباشد
معشوق های دوستت دارم تری را!
من را رها كن هرچه می خواهی تو داری
از دست خواهی داد چيز كمتری را
با گيسوانت باد بازی كرد و رقصيد
و زد رقم ، آينده ی درهم تری را
تو آخر اين داستان بايد بخندی
پس امتحان كن عاشق بی غم تری را
من می روم ، آرام آرام از همه چيز
هر روز می بينی منِ مبهم تری را
من را ببخش از اين خداحافظ ، خداحا...
پيدا نكردم واژه ی مرهم تری را!